من و دخترم انگلیسی خوندیم
مامانی رو نا امید نکردی .فقط یکم همتش رو مضاعف کرده.امروز شروع کردیم.اول با مشاورت اصفهان تماس گرفتم .تمام مدت جیغ زدی و گریه کردی.بغلت کردم و راه رفتم وقتی آروم شدی به زبون خودت بلند شعر میخوندی...... شروع کردیم اول فلش کارتها رو بخونیم.جیغ میزدی بده از اینا بده...کاما غیر ممکن بود ادامه بدم چون یا باید کارت و کتاب رو میدادم پاره میکردی یا بی خیال میشدم...رفتیم سرغ سی دی کلمه dogرو نمایش میداد و من ازت میخواستم تکرار کنی تو هم توی تصویر رو به دقت نگاه میکردی و بعد میگفتی هاپو...گفتم مامان dogیکم وای سادی گفتی هاپو ولی امشب یکم باهات کار کردم و بهت گوش کردی.امیدوارم مامان...احساس میکنم چون مطلب سنگینه خسته میشی و اینو احساس میکنم.دوستت...
نویسنده :
مامانی
2:11